بی عدل. بی نظیر. بی مثل. بی مانند: فرستاده را موبد شاه گفت که ای مرد هشیار بی یار و جفت. فردوسی. چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفت بنام خداوند بی یار و جفت. فردوسی. در لئیمان به طبع ممتازی در خسیسان به فعل بی جفتی. علی قرط اندکانی
بی عدل. بی نظیر. بی مثل. بی مانند: فرستاده را موبد شاه گفت که ای مرد هشیار بی یار و جفت. فردوسی. چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفت بنام خداوند بی یار و جفت. فردوسی. در لئیمان به طبع ممتازی در خسیسان به فعل بی جفتی. علی قرط اندکانی
یک راستا، یک روی خودمانی، بی گمان که دارای جهت واحدباشد، صمیم و خودمانی: ... اما دوستان و یک جهتان بابا عبدل میگویند، بی تردید دارای نیت جزم: که ما بندگان مجموع در مقام خدمتکاری و طاعتگزاری یکدل و یک جهتیم
یک راستا، یک روی خودمانی، بی گمان که دارای جهت واحدباشد، صمیم و خودمانی: ... اما دوستان و یک جهتان بابا عبدل میگویند، بی تردید دارای نیت جزم: که ما بندگان مجموع در مقام خدمتکاری و طاعتگزاری یکدل و یک جهتیم